در روایت اصلی داستان آناستازیا شاهزاده زیبا به دست پدر بی رحم خود خود امپراطور کشته شده است.
این یکداستان عجیب درباره دختری است که یک روز زیبا در حالی که خورشید در آسمان میدرخشد از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که زندگی اش دگرگون شده و جایگاه پرنسس اناستازیای نگون بخت را بدست آورده است.
اما چه میتوان کرد؟ در هر صورت او باید با این شرایط روبرو شود. راهکار هایی برای تغییر سرنوشت شوم خود در سر دارد که امیدوار است سرنوشت او را تغییر دهد. نقشه اول این است که تا حد ممکن در سکوت و خفا زندگی کند تا از خشم پدرش در امان بماند ، راهکار دوم اینست که به سرعت پول کافی برای فرار از قصر را بدست آورد و راهکار آخر او به عنوان سیم آخر اینست تا مهر پدری را بدست آورد و خود را نجات بخشد. اما آیا هیچکدام از این نقشه ها عملی میشوند؟
سلما
ادامش کی میاد